خداحافظ سال 1392
یادمه پارسال اين روزها يه بار سنگين داشتم و روز شماري مي كردم سال جديد بياد تا بارم رو زمين بزارم.......... عيد ديدني ها رو با مشقت مي رفتم و با ديدن مريم (مامان ملينا و كيانا) كه دختر كوچولوش رو توي بغلش گرفته بود مي گفتم كي ميشه كه منم فندق كوچولوم رو بغل كنم......... بالاخره بعد از درگيريهاي ذهني نوع زايمانم رو انتخاب كردم و خدا آخراي ارديبهش دختر نازم رو به من هديه كرد ... چقدر ازش ممنونم ...........چهره ي مهراد و مينا رو درست زمان تولدشون همش تو ذهنم مرور مي كنم كه هيچ وقت توي ذهنم كم رنگ نشه . بعد از اون ديگه بچه داري بود و بيخوابي .......مينا دختر آروم و مهربونيه ....... من هميشه مي گم كه از خوبيهاي بچه ...
نویسنده :
مامان
13:28